منم دخترت سمیه که لیلا صدایم میکردی
بیاد همهی پدرای دنیا
باورم نمیشه که سر سفره دیگه پی منو نمیگری...
دو سالی میشد که ازدواج کردم اما سفره که باز میشد
میگفت پس لیلا کجاست غذا نمیخوره...
سهمش رو نگهدارین!!!
چه زیبا خالقی دارم
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرا، با آنکه میداند گنه کارم . . .
امروز محمد جووونم پنج ماهگیش رو با لطف خدای مهربان تموم کرد
خدا را شکر مرخصی زایمانم نه ماه شد، چطوری میتونستم
پاره تنم رو تنها بذارم برم اداره
خدا را شکر از آنچه به ما دادی و آنچه به ما ندادی مصلحت دانستی
سپاس آفریدگار که بزرگترین وداناترین ومهربانترین هستی
بنده شکرگزار خودت را در غربت هم تنها نمی گذاری . . .
عصاره ی تمام مهربانی ها را می گیرم و
از آن فرشته ای می سازم همچون ” خودت"
وای محمد جون عاشق اینجور خوابیدن بود،مخصوصا" اون
اوایل که خیلی گریه می کرد و ....
پرستوهای رؤیا هر شب تو را
در چشم من تخم می گذارند
و سحرگاهان
فوج فوج از شاخسار نگاهم
به باغ دلم پر می کشی و مرا چون سازی
از نغمه های شیرین پر می کنی
دنیای قشنگی دارم
با خیال بیدارت !